دیانا خانمدیانا خانم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

فرشته گونه ای همزاد ماه

مباحثه

دیانا : بابا بیا با هم در مورد یه چیزی صحبت کنیم پدر : در مورد چی ؟ میخوای تعریف کنی امروز چه کارها کردی ؟ دیانا : نه ، مثلا در مورد اینکه خدا چه چیزهایی رو آفریده و بوجود آورده یا اینکه مثلا گلها چطوری بودن اول اول  و بعد چطوری بزرگ شدن و این طور چیزها صحبت کنیم می دونی چطور گلها ، گل میشن و اولش چی بودن ؟ اول دونه بودن میزاریم تو خاک .آب میدیم بعد یه جوونه کوچیک میزنن بعد یه کم بزرگتر میشن و گل میشن بزار برم دایره المعارف هامو بیارم.دوست داری  ببینیشون؟ پدر : بله و دیانا مدتی است که سه دایره المعارف و picture dic را همه جا به دنبال خود می کشد
13 مرداد 1394

دختر خوددار

دیانا خانم قند عسل ما مثل اکثر بچه ها مهد کودک میرن و خب اولین تجربه ها همراه با آموزه های جدید است من جمله  بی تربیت  گفتن ها در قبال کارهایی که مخالف نظرهاشون باشه مهم نیست بچه ها چه کلماتی یاد میگیرن ، مهم درک خوب و بد اون کلمات و استفاده بجا از اونهاست نه نابجا   دیانا از مهر که در جمع همسالانش قرار گرفته بنا به اقتضای سن از کلمات و کارهای اونها یاد گرفته حدود سه ماهه خیلی از بی تربیت استفاده میکنه و ما سه ماهه کاربردهای این کلمه و کلمات مشابه رو بیان می کنیم و تشویق می کنیم به گفتمان روی بیاره و استفاده از کلمات زیبا حتی گاهی خودمون رو به نشنیدن میزنیم و گاهی برای عادی سازی از اون کلمات استفاده می کنیم...
19 دی 1393

دیانا خانم شکر گذار

امروز تولد یکی از دوستان دختر برگ گلمان دعوت بودیم و بر حسب مادر بودنمان پس از آماده شدن دیانا جانمان و بوسیدن و قربان صدقه رفتنش در ماشین  الهی دورت برگردم غزیز دلم ، از شما ممنونم که هستی و به خاطر شماست که ما رو مهمونی های مختلف دعوت می کنن. اگه من شما رو نداشتم که جایی دعوت نمی شدم . ممنونتم عزیزم که دختر من شدی و اومدی تا  من مامان بشم دیانا : از من تشکر نکن ، از خدا تشکر کن که منو آفریده من :   ، بله عزیزم درست میگی ولی من ممنون شما هم هستم که مواظب خودت هستی تا سالم بمونی و پیش من باشی . مثلا کارهای خطرناکی مثل دست زدن به آتیش و وسایل نامناسب برای بچه ها رو انجام نمیدی تا سالم بمونی و همیشه پیش من و بابا ب...
12 دی 1393

خاصیت

دیانا : مامان دکترها توی تلویزیون گفتن پرز فرش برای سرماخوردگی خیلی خاصیت داره ؟ چرا اینو می پرسی مامان جان ؟ دیانا : چون بابا حمید گفته قلب کوچیک و سفید وسط دونه انار خیلی خاصیت داره و می تونی اونو بجویی  و بخوری من : چرا در مورد پرز پرسیدی ؟ دیانا : دنبال اینم تا بدونم چه چیزهایی برای سرما خوردگی خاصیت داره ...
5 آذر 1393

حس ششم

امروز در حال برگشتن از کلاس بودیم . در حیاط دیانا خواست تا او را بغل کنم و تا ماشین ببرم .من هم او را بغل کرده و آوردم دیانا چرا خواستی بغلت کنم مامان جان . ماشالا سنگین شدی زورم نمیرسه دیانا : چون خدا تو دل من و همه آدمهاست من فهمیدم که خاله فاطمه یاس که اومده دنبالش اونو قراره بغل کنه من هم گفتم شما بغلم کنی دیانا من که اول شما رو بغل کردم و بعد خاله دوستت اونو بغل کرد ؟ دیانا : میدونی چیه ؟من که گفتم می دونستم خاله دوستم اونو بغل می کنه ... خدایا توجیه شدم من
4 آذر 1393

دختری با سوال های جدید

امشب بعد از خواندن سه کتاب متداول قبل خواب که البته جدید بودند در حالیکه مادر خواب آلود بود دخترمان ، نازکتر از برگ گلمان ، خشبوتر از گلهای دنیایمان ، لطیف تر از هر باران بهاریمان ، سوار بر اسب کشف سخنها راند و ما سعی در گزیده گویی داشتیم مامان وقتی من خواستم به دنیا بیام چطوری دکتر شکمتو باز کرد؟ خدا چجوری ما رو درست کرده ؟ من باید چطوری برای خودم مرد پیدا کنم؟چطوری دامادم انتخاب کنم؟ شما وقتی کوچیک بودی من کجا بودم؟ و سوال اول و دوم آذر ماه دختر عزیزم : مامان همه آدمها و همه حیوونها اول چطوری بودن ؟ بچه بودن ؟   کار مورد علاقه ماه مهر تا کنون دیانا جانمان شمارش است  شمارش هر چیز صفحات کتاب شکلها برگها...
2 آذر 1393

خدا ؟؟؟

امروز از من پرسیدی خدا کجاست ؟ چرا نمی بینیمش گفتم : خدا دیدنی نیست . احساس کردنیست .اگه توی دلت شادی ، خدا اونجاست . چشمهاتو ببند ببین خدا رو حس می کنی؟ دیانا : نه و بحثمان تا به اینجا پایان یافت
2 آذر 1393

mrs riddle

امشب پدر و دیانا در اتاق دختری مشغول بازی بودند و خوردن میوه پدر به دیانا خانم پرتقال تعارف کرده و دیانا گفتن نمی خورم من چیزی می خوام که بدون جویدن بشه خورد. پدر : دیانا جان یک تکه پرتقال کوچک می خوای ؟ دیانا : نه یه چیزی می خوام که اصلا احتیاج به جویدن نداشته باشم  و اشاره به آب کرده  مرحبا دختر نازنینم با این معمای شگفت آور      
23 آبان 1393