دیانا خانمدیانا خانم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

فرشته گونه ای همزاد ماه

مهمان های تازه

امروز که دخترکم مهد بود تلویزیون را روشن کردم و طبق عادت برنامه کودک دیدم. بجای عروسک پارچه ای با وسایل اشپزخانه و انگشت ، نمایش اجرا شد و من بسی لذت بردم در این نوآوری با ورود جانانمان به خانه و شروع بازی گفتم : دیانا یه نقشه تازه . به برنامه ریزی جدید کردم دوست داری بدونی؟ و وسایل را آوردم . دیانا چشمها را برید و چسباند دنبال زلف افشان مهمانهایم بودم و از دختر دانایم مشورت خواستم و مثل همیشه به کمک من آمد و هر زمان که در ذهنم ایده ای هست و یا خالیست ، حقیقتا راه کارهای دیانا بسیار برایم جالب است و عملی و من بنا به اقتضای شرایط ، دخترمان را زیاد مواجه کردم با این حالات تصمیم گیری و نتیجه هر کدام برای خودم آموزنده بوده و آگاهی...
27 بهمن 1393

کلوچه دارچینی

امروز ساعت هفت رفتیم تاتر و بلیط رو از دو روز قبل رزرو کرده بودم و صبح امروز پدر زحمت واریز پول بلیط نیم بها را تفبل کردند محل نمایش سینما تاتر کانون در خیابان وزرا بود دختر عاشق تاتر و نمایش من گرچه مفهوم جز را کامل برداشت نکردند اما به محتوای کلی کار که بر پایه خیال استوار بود ، مسلط گشت
29 مرداد 1393

خیالباف

یکشنبه باز هم رفتیم تاتر فرهنگسرا فدک و بعد اون منزل خاله کوچیک که نبود و بعدا متوجه شدیم با تلفن صحبت می کردن و بعد پارک محصل که باران بهاری بسیار مطبوع رگبار وار باریدن گرفت و من و دیانا و چند پسر نوجوان را شست و به ما بهار را و تنفس خاک باران خورده و سکوت پارک را نثار کرد خدای همه زیباییها شکر به خاطر همه زیبایی هایی که می بینیم و نمی فهمیم شکر دیانا کجاست؟؟؟؟   زمین چمن کنار فرهنگسرا که در آن فوتبال بازی می کردند و دیانا : پس من چرا نمی تونم فوتبال بازی کنم و مثل اینها شوت بزنم ؟چرا نمیتونم برم این تو!!   لوله آب       تلاش برای پرید...
7 ارديبهشت 1393

فیل اومد آب بخوره

در راستای به خاطر سپردن جملات و داستان ها و مهارت به کار بردن اصطلاحات جدید و همچنین ابداع و خلاقیت و صدها البته به دلیل همراه بودن مادر با کودک امروز تصمیم به اجرای نمایش گرفتیم من و دیانا و عروسکها و دیانا فیل بود و من مادر فیل دندان شکسته و همه حیواناتی که در کتاب استاد احترامی حضور داشتند را دیانا گرد هم آورد تا جان ببخشد و جایشان سخن گوید و خود من چندین برابر دخترم مشعوف شدم         و تا زمانی که دیانا جان بخواهد نقاشی بکشد ما به صورت نمایش و باز خوانی داستانها را روایت می کنیم و از آن زمان به بعد به نقاشی داستان خوانده شده روی می آوریم   لازم به ذکر است ما هر تات...
12 فروردين 1393

دیانا هنرپیشه

از روزی که اولین تجربه دیدن تاتر رو پیدا کردیم (آبی ترین آسمون ) بارها وبارها این نمایش  و نمایشهای دیگه رو با دیانا و به درخواست ایشون اجرا کردیم امروز هم دیانا خانم و مامان نمایش ( حسنی نگو یه دسته گل ) رو اجرا کردیم .نمایشی ساختگی! دیانا جان حسنی شدن و من بقیه نقشها بعد نمایش هر دو بسیار از کارمون خرسند بودیم دخترمان بسیار نقش آفرینی را دوست می دارد و یکی از علایق آینده اش را اجرای تاتر عنوان کرده است
11 ارديبهشت 1393
1