مهمان های تازه
امروز که دخترکم مهد بود تلویزیون را روشن کردم و طبق عادت برنامه کودک دیدم.
بجای عروسک پارچه ای با وسایل اشپزخانه و انگشت ، نمایش اجرا شد و من بسی لذت بردم در این نوآوری
با ورود جانانمان به خانه و شروع بازی گفتم :
دیانا یه نقشه تازه . به برنامه ریزی جدید کردم دوست داری بدونی؟
و وسایل را آوردم . دیانا چشمها را برید و چسباند
دنبال زلف افشان مهمانهایم بودم و از دختر دانایم مشورت خواستم و مثل همیشه به کمک من آمد و هر زمان که در ذهنم ایده ای هست و یا خالیست ، حقیقتا راه کارهای دیانا بسیار برایم جالب است و عملی و من بنا به اقتضای شرایط ، دخترمان را زیاد مواجه کردم با این حالات تصمیم گیری و نتیجه هر کدام برای خودم آموزنده بوده و آگاهی دهنده
دیانا از بین پارچه های کمدش رنگ تیره را برای مرد انتخاب کرد
یک بازی تازه هم دارد که در آن رنگهای به قول خودش شاد و روشن دخترها هستند و رنگهای تیره در آنسوی میدان پسرها
مامان من برای موهاش یه فکری دارم
من : بگو عزیزم
الان یه چیز خوب میارم
و رفت و از داخل کشو کمدش کیسه زرد مخصوص نگهداری پارچه هایش را آورد و کش سر قدیمی مرا برید و موهای هر یک را مهیا کرد
ما ازین تکه پارچه های رنگی زیاد دارم و از دوستی بما رسیده و بسیار برای دخترمان و مادرش مفید بوده و رشد دهنده
لگوها را آوردیم و سالن نمایش را برپا ساخته و پرده اش را آویختیم
و اینک نمایش آقا و خانم صاحبخانه
مهمان ویژه یک سانس اجرا ما پدر جان دخترجانانمان بودند
یک بار مادر و یک بار مادر با دختر به روی صحنه رفتند